«از پله زمین خورده، چه جوری بگم پلهها لیز بود، پاش سر خورد و توی راه پله افتاد، بدجوری افتاد...» هنوز دختر نوجوان لب به سخن نگشوده که این حرفها را پدرش به زبان میآورد. پزشک رو به دخترک میگوید: «داشتی بالا میرفتی یا پائین میاومدی که زمین خوردی؟»
پدر که اصلاً از این پرسش خوشش نیامده میگوید: «چه فرقی داره، آقای دکتر؟ بالا و پائین نداره. زمین خورده دیگه.» پزشک با لبخند و خونسردی اشاره میکند که از نظر چگونگی آسیب و ضربات در اندامهای گوناگون مهم است بداند که در چه وضعیتی دخترک از پلهها افتاده و ادامه میدهد: «دختر جان! چرا خودت چیزی نمیگی؟»
پدر میگوید: «خیلی ترسیده. آخه بدجوری زمین خورد.» با گفتن این حرفها اشک از چشمان دختر نوجوان سرازیر میشود؛ اشکی که خیلی با حرف زدن فرق ندارد.
با نگاهی به تاریخ، میتوان دید که تا چند دهه پیش، سیاستمداران و قانونگذاران اصلاً نگران تبعات خشونت در خانوادهها نبودند و به این پدیده از پنجرهای غیر از دستگاه قضائی و جرم شناسی نگاه نمیکردند.
اگر خشونتی دیده یا محرز میشد همگی به فکر پلیس، دادگاه، قاضی و زندان میافتادند. کسی به آسیبهای اجتماعی و مشکلات این پدیده به لحاظ سلامت اجتماعی و فردی نمیاندیشید. اصلاً دستگاههای بهداشتی- درمانی صلاحیت نداشتند جز پاسخ به سوالات مورد نظر دستگاه قضائی صحبتی داشته باشند.
تا این که بالاخره برای پیشگیری از خشونت، به ویژه خشونتهای مسکوت در حوزه خانواده، از پرسنل مراقبتهای بهداشتی؛ یعنی پزشکان و پرستاران، خواسته شد تا موارد مشکوک به خشونت را به پلیس گزارش کنند. از آن زمان به تدریج نقش جامعه پزشکی از حد مراقبت از قربانیان خشونت فراتر رفت.
در سال2002، سازمان بهداشت جهانی با انتشار گزارش جهانی درباره خشونت و سلامت نشان داد که این اندیشهها و رفتارها تا حدودی تغییر یافته و جنبش ضد خشونت در جهان شتاب گرفته است.
در عین حال، حدود یک ماه پیش سازمان بهداشت جهانی گزارش سوم خود را از جنبش جهانی برای پیشگیری از خشونت منتشر ساخت. این گزارش نشان میدهد که 14کشور برنامههای خود را جهت مقابله با خشونت و آثار منفی آن بر سلامت فرد و اجتماع مهیا کردهاند، 18 کشور آمار دقیقی به صورت یک گزارش از وضعیت خشونت در کشور خود منتشر ساختهاند و در این میان بیش از یکصد نفر از مدیران وزارت بهداشت این کشورها جهت هماهنگی اقدامات پیشگیری از خشونت بسیج شدهاند.
طبق گزارشهای موجود، چنین به نظر میرسد که سالانه 6/1 میلیون انسان به علت انواع خشونتهای دو نفره یا گروهی جان خود را از دست میدهند. البته شاید مهمتر این باشد که میلیونها انسان از خشونتهای غیر کشنده جان به در میبرند ولی دیگر هرگز زندگی سالمی را تجربه نمیکنند.
معلولیت و آسیب ناشی از آن گاه جبران ناپذیر است و فرد نمیتواند تا پایان عمر از آن خلاصی یابد. افسردگی، اعتیاد به انواع موادمخدر یا قرصهای خیابانی و مشکلات جنسیاز سایر ناهنجاریهایی به شمار میرود که زندگی این قربانیان خشونت را تباه میسازد. از طرف دیگر گاهی این مشکلات فردی باعث ایجاد نابسامانیهای اجتماعی میشود.
اعتیاد مسری است؛ اعتیاد فرد علاوه بر نیستی خود به اعتیاد دیگران و در نهایت نابودی چندین زندگی منجر میشود. شاید دردناک ولی جالب توجه باشد که بدانید 6 درصد از افسردگیهای مزمن فقط به دلیل سوء استفاده جنسی از کودکان حاصل میشود؛ یعنی یک خشونت جنسی میتواند تاثیری چنین مزمن داشته باشد و زندگی یک فرد را حتی در بزرگسالی تحت تاثیر قرار دهد.
تاثیر اقتصادی خشونت
بار اقتصادی خشونت بر جامعه ناچیز نیست. متاسفانه باید به این حقیقت تلخ اذعان کرد که 14درصد درآمد ناخالص ملی در اکثر کشورها صرف مداوای جراحات ناشی از خشونت میشود؛ بله،فقط مداوای جراحات بدنی ناشی از انواع خشونت.
آثار دراز مدت ناتوانیها و معلولیتهای ناشی از خشونت، فشار اقتصادی حاصل از فوت نان آور برخی خانوادهها به دنبال خشونت، آثار اجتماعی انواع گوناگون این پدیده که به طور مثال به صورت ترویج اعتیاد نمود پیدا میکند و سایر مسائل را هم باید در نظر گرفت.
دلایل بالا نشان میدهد آن دسته از کارشناسان که همه چیز را از دریچه اقتصاد میبینند هم باید با پیشگیری از خشونت موافق باشند. به عبارت دیگر، سرمایهگذاری در به اجرا گذاشتن برنامههای مدون و درازمدت مبارزه با بروز خشونت میتواند به طور چشمگیری به کاهش هزینههای دولتها کمک کند؛ یعنی شاید حتی صرفهجویی مالی و کاهش بار اقتصادی با کنترل خشونت حتی از به کارگیری کارت هوشمند سوخت هم بیشتر باشد.
ولی واقعاً چرا به این امر کمتر میپردازیم؟ آیا نباید وزارت بهداشت با اجرای پژوهشهای جامع و هدف دار مقرون به صرفه بودن سرمایهگذاری جهت پیشگیری از خشونت را نشان دهد؟ آیا نباید با پژوهش و آمار دقیق به دولتمردان نشان داد که این کار چقدر از نظر مالی به نفع دولتها تمام میشود؟ شاید این منفعت در وزارت رفاه و تامین اجتماعی بیشتر به چشم بیاید.
پیشگیری از خشونت: چگونه؟
در کشورهای گوناگون ریشهها و عوامل خشونت تفاوتهایی با هم دارند. این تفاوتها سبب میشوند که نتوان با یک فرمول جهانی با این پدیده مبارزه کرد. به عنوان نمونه، در ایالات متحده آمریکا در دسترس بودن سلاح گرم عامل مهمیدر افزایش شیوع خشونت به شمار میآید، ولی این امر در روسیه و کشورهای اروپایی مشکل ساز نیست.
در روسیه و کشورهای اروپایی مصرف بیش از حد الکل با خشونت نسبت مستقیم دارد و این امر در کشورهای خاورمیانه کمتر مطرح است. در کشورهای خاورمیانه کمبود اطلاعات والدین یا به عبارت دیگر کم سوادی والدین و عدم آموزش دیدن آنها درباره روابط خانوادگی و اجتماعی مهمترین عامل بروز خشونت به شمار میآید.
بدین ترتیب بدیهی است که در کشورهای گوناگون روشهای متفاوتی را برای پیشگیری و کاهش خشونت باید به کار گرفت. آمارها نشان میدهد که کشورهای پیشرفته صنعتی موفق شدهاند با آموزش دادن والدین از جهت رفتارهای خانوادگی و بین فردی، کاهش مصرف خوراکی الکل با آگاهی رساندن درباره مضرات آن و پایین آوردن درصد دسترسی به سلاح گرم و تلاش برای تغییر برخی از عرفها و فرهنگها که به خشونت منجر میشوند، تا حدودی میزان خشونت را در کشور خود کاهش دهند.
متاسفانه در این زمینه آماری از کشورهای در حالتوسعه وجود ندارد. این در حالی است که به نظر میرسد درصورت تهیه آمار صحیح و خبررسانی درست در این کشورها، آمار مرگها و آسیبهای ناشی از خشونت به مراتب بیشتر و بیشتر باشد.
کاملاً ضروری به نظر میرسد که سازمانهایی که مسئول برخورد با جرائم یا پیشگیری از خشونت هستند، میتوانند با بهره گیری از پرسنل پزشکی و بهداشتی بتدریج ضمن جمع آوری اطلاعات و آمار درست و با بررسی کارهای به اثبات رسیده در سایر کشورها جهت پیشگیری از خشونت و تطبیق آن با وضعیت فعلی کشور خود، گامیجدی در این راه بردارند.
جای بسی تاسف است که نداشتن آمار صحیح و دقیق که بتواند به کارشناسان کمک کند در اکثر موارد ضربههای سختی به جوامع در حال توسعه از جمله کشور ما وارد میکند.
ما چه کار کنیم؟
پیشگیری از خشونت ممکن و میسر میشود. این امر محالی نیست. همه باید دست به دست هم دهیم. از اتاقهای اورژانس درمانگاهها و بیمارستانها که اولین محل مراجعه قربانیان خشونت است تا تمام مسیرهایی که خشونتهای آشکار و نهان طی میکنند باید تحت نظارت و آمارگیری محسوس و غیر محسوس باشد. پیشگیری از خشونت مسئولیت تک تک ماست.
پس از این بررسی با آموزش میتوان جلوی بسیاری از آنها را گرفت. آموزش باید هم اقدامکنندگان به خشونت را از لحاظ فرهنگی و نیز قانونی مدنظر بگیرد تا با روشهای بازدارنده از خشونت آنها را برحذر دارد؛ هم باید قربانیان خشونت را با حقوق مسلم خود آشنا سازد.